92/3/15
6:55 ع
غم باد
ای عشق به لایزال بودن تو سوگند
زخمی که به ما زدند را درمان نیست
از میخ شنو چه قصه در دل دارد
چون گفتن آن برای من آسان نیست
هر روز به خود کلافه تر می پیچم
از عارضه ای که بر کسی پنهان نیست
از باغ فدک نشانه داری انگار
ای خانه که در ضمیر تو سامان نیست
آری که به دست بادها بر باد است
خاکی که دلش بلاکش باران نیست
بر عارض بی مثال حق می کوبد
خاشاک رهی که بر گلشن ایمان نیست
زنجیر کجا و دست خیبر افکن
فریاد که شیر بیشه را جولان نیست
از کوچه به بعد هر کجا را گشتم
پا خورده به هیچ معبری قرآن نیست
بشکسته شده سبوی ما ای ساقی
آتش بزن این پیاله که جوشان نیست
برگرد که این سیاه قلبان گویند
غم باد گلوی شیعه را طوفان نیست
شعر از:همسرم
پیام رسان